حسین بن علی بن ابیطالب،امام سوم شیعیان است. سجاد، چهارمین امام شیعیان فرزند وی است. او فرزندعلی بن ابی طالب وفاطمه و نوه یمحمد بن عبدالله، پیامبراسلام است. حسین بن علی در تاریخ۳ شعبان ۴ هجری قمری درمدینه زاده شد و در۱۰ محرم ۶۱ درکربلا واقع درعراق کنونی درنبرد کربلا کشته شد.
منابع برای تاریخ نگاری قیام حسین و سرنوشت وی
به غیر از نسخه خطی از کتابابومخنف که در برلین نگهداری میشود ولارا وسیا وگلییری آن را تماماً معتبر نمیداند، مهمترین منابع در این زمینه،طبری وبلاذری هستند. روایات طبری در این زمینه به سه دسته تقسیم میشوند:
- روایاتی که در کتاب ابومخنف (مرگ ۱۵۷ هجری/ ۷۷۴ میلادی) و از شاهدان عینی واقعه نقل شدهاند.
- روایات متعددی کههشام بن محمد کلبی نقل شده که اکثراً از ابومخنف (استادش) نقل شدهاند.
- روایاتی دیگر از محدثان دیگر که اکثر اطلاع مهمی به دست نمیدهند.
بلاذری همان منابع طبری را به کار گرفته اما آنها را خلاصه کرده و آنروایتها را بزرگنمایی میداند و علاوه بر آنان روایتهای دیگری نیز دارد. لارا وسیا وگلییری بر این باور است که تاریخ نگاران دیگر ماننددینوری،یعقوبی،ابن عبد ربیحه و غیره، اطلاع خاص دیگری به ما نمیدهند چون روایت هایشان را از ابو مخنفگرفتهاند. شیعیان این آثار که مولفانشان گرایشهای شیعی دارند را معتبرمیدانند که بیشتر این روایتها از روایتهایشیخ مفید سرچشمه گرفتهاند. برخی دیگر از این آثار به نقد روایتهای ساختگیمیپردازند. در قرن ۷ هجری/ ۱۳ میلادی، روایتهای ساختگی و رمانتیک اضافهشد (مانند نبردهای تک نفره حسین که دهها نفر را میکشد و مانند شیری از خوددفاع میکند و افسانههای دیگر). این اغراقها و روایتهای ساختگی توسطابن کثیر مورد نکوهش تندی قرار گرفت.
دوران کودکی
بنا به اکثر روایات، حسین در ۵ شعبان ۴ هجری/۱۰ ژانویه ۶۲۶ میلادی متولدشد. روایاتی هم وجود دارند که تاریخ تولدش را در جمادیالاول ۶ هجری/اوایلاکتبر ۶۲۷ میلادی ذکر میکنند.[۲] محمد،پیامبر مسلمانان و پدربزرگ او، در همان سالهای کودکی حسین درگذشت بنابراینحسین خاطره چندانی از وی نداشت. روایاتی از علاقه محمد نسبت به وی وبرادرشحسن مجتبی نقل شدهاست. مانند «هر کس آنها را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کساز آنها متنفر باشد از من منتفر است» یا «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشتاند». حدیث دوم از دیدگاه شیعه اهمیت زیادی دارد و به اعتقاد آن گواهی برحقانیت حسن و حسین برامامت است. محمد دو نوهاش را بر زانوان، بازوها قرار میداد و حتی در حال نماز وسجده اجازه میداد بر پشتش قرار گیرند.[۱] حسن به عنوان نوه بزرگتر به نظر میرسد که بیشتر مورد توجه محمد بودهاست وبیشتر از حسین، از محمد خاطره داشتهاست. حسن و حسین شبیه به محمد بودنداما حسن شباهت بیشتری داشته اشت.[۲]
دوران خلافت علی بن ابیطالب
در دوران خلافتعلی، حسین در رکاب پدرش بود و در جنگهای او شرکت داشت.[۱]
ویلفرد مادلونگدردانشنامه ایرانیکا بر این باور است کهحسن خلق و خویمحمد را داشت و از سیاستهای پدرشعلی انتقاد میکرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش رامحمد نامیده و هیچکدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از ۴ پسرش راعلی نام نهاده و هیچکدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا میداند. برخلاف روحیه صلح طلبی حسن، حسین روحیه جنگجویی و حس غرور خانوادگی پدرش راداشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربه آن را همانند پدرش نداشت. گرچهعلی حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش میداد اما به نظر میرسد که علی بیشتر به حسین توجه داشتهاست. در هنگام محاصرهعثمان، حسن به همراه فرزندانصحابیون محمد به دفاع از خانه عثمان پرداخت، عثمان از علی خواست که به دیگر محافظانبپیوندد و علی در پاسخ حسین را فرستاد. عثمان به حسین گفت که آیا میتوانددر مقابل شورشیان از خود دفاع کند. حسین با شنیدن این سخن برآشفت و عثماناو را از آنجا به بیرون فرستاد. همچنینمروان نیز گفت که علی مردم را بر ضد عثمان تحریک میکند و حال پسرانش را برای دفاع از عثمان میفرستد. حسنو حسین،محمد حنفیه،عبدالله بن جعفر در میان هاشمیان از نزدیکترین همراهان علی در دوران خلافتش بودند. حسینجزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملاء عام لعنتمیکرد.[۲]
دوران خلافت حسن بن علی
حسین در ابتدا مخالف پذیرشصلح با معاویه بود، اما تحت فشارحسن، آن را پذیرفت. پس از آن شیعیانکوفه به وی پیشنهاد دادند که حملهای غافلگیر کننده به اردوگاهمعاویه در نزدیککوفه شود، اما نپذیرفت و گفت که تا وقتی معاویه زندهاست باید به شرایط صلحنامه پایبند باشیم اما پس از مرگ معاویه در این تصمیم تجدید نظر خواهد نمودو به همراهحسن وعبدالله بن جعفر کوفه را به سمتمدینه ترک کرد.
حسین در زمان معاویه اقدامی علیه وی انجام نداد. گرچه حسن را به خاطرانتقال قدرت به معاویه مورد سرزنش قرار داد ولی معاویه سالی یک یا دومیلیون درهم به حسین میفرستاد و حسین مکرر به شام سفر میکرد و در آنجانیز هدایای دیگری از معاویه دریافت مینمود.[۱] گزارشها نشان میدهد که شیعیانی مانندحجر بن عدی حتی پیش از کشته شدن حسن بسیار به دیدن او میآمدند و از او تقاضا میکردند تا علیه معاویهقیام کند. اما بنا بر نوشتهالبلاذری پاسخ او همیشه این بود که «تا زمانی که معاویه هست کاری نمیتوان کرد... امر این است که در همیشه در فکر انتقام باشید... اما در مورد آن چیزینگویید.»[۱]
در همین سالها حسین بالیلا دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی و میمونه دخترابوسفیان، خواهر پدری معاویه ازدواج کرد کهعلی اکبر از لیلا متولد شد. ابومره هم پیمانامویان بود. این ازدواج برای حسین نفع مادی داشت. ابن سعد مینویسد که معاویه به حسین ۳۰۰٬۰۰۰ درهم هدیه کرد اما به نظر نمیرسد کهاین دوستیها ادامه پیدا کرده باشد. چون معاویه علی را بد نام میکرد وعلویان را شکنجه میداد. در مدینه،مروان بن حکم تصمیم گرفت هیچ جایی برای آشتی و مصالحهبنی هاشم و بنی امیه، باقی نگذارد. وقتی که حسن خواستگار دختر عثمان، عایشه بود،مروان مداخله کرد و نگذاشت این وصلت شکل بگیرد و عایشه به عقدعبدالله بن زبیر آمد. این بی اعتناییها به بنی هاشم، حسین را بیش از حسن خشمگین میکرد. البته حسین، تلافی این اقدام مروان را در آورد و وقتی کهیزید پسر معاویه خواهان ام کلثوم دخترعبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت شده و ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن ابوبکردرآورد. همچنین حسین بر خلاف حسن، وقتی که مروان در اولین امارتش بر مدینه،علی را لعنت میکرد، واکنش شدیدی نشان داده و مروان و پدرش حکم را کهقبلاً از سوی محمد پیامبر اسلام طرد شده بودند، لعنت نمود.[۲]
وقتی که حسن آن طور که گفته میشود بر اثر مسمویت در بستر مرگ بود، شکخود به معاویه را در این مسمومیت به حسین ابراز نداشت تا حسین اقدامی تلافیجویانه انجام ندهد. حسن وصیت کرد که در کنار پدربزرگش محمد دفن شود و اگربر سر این مسئله اختلاف و خونریزی بوجود آید، وی در کنار مادرش فاطمه دفنشود. وقتی مروان بن حکم مانع از دفن حسن در کنار محمد به تلافی اینکه عثمانرا نگذاشته بودند در بقیع دفن شود، شد، حسین به اتحادیهٔقریش به نامحلف الفضول شکایت نموده و خواستار احقاق حقوق بنی هاشم در برابر بنی امیه گردید. امامحمد بن حنفیه و دیگران سرانجام حسین را متقاعد کردند که حسن را در کنار مادرش به خاکبسپارند. در همین زمان شیعیان کوفه شروع به بیعت با حسین کردند و با پسرانجعده بن هبیره بن ابی الوهب مخزومی که نوههای ام هانی خواهر علی بن ابی طالب بودند در خانهسلیمان بن صرد خزاعی دیدار نموده و به حسین نامهای نوشتند و مرگ حسن را به وی تسلیت گفته،وفاداری خود را به حسین اعلام داشته، از علاقهشان به حسین و نفرتشان ازمعاویه سخن گفته و از اشتیاقشان به پیوستن حسین به آنان خبر دادند. حسین درپاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح حسن را رعایت کند و از آنانخواست که احساساتشان را بروز ندهند و اگر حسین تا زمان بعد از مرگ معاویهزنده ماند، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت.[۲]
عمرو پسر عثمان (خلیفه سوم) به مروان در مورد دیدارهای بسیاری از شیعیان با حسین در مدینه هشدار داد و مروان این را به معاویه نوشت.[۲] معاویه توسط مروان بن حکم حاکم مدینه از رفتوآمدهای شیعیان با حسین مطلع میگشت اما واکنشی نشان نمیداد. در این زمان معاویه ازمروان حاکممدینه خواسته بود تا با حسین برخوردی نداشته باشد و عملی تحریک آمیز انجام ندهد.[۱] یک بار مروان نامهای تهدید آمیز به حسین نوشت و به وی در مورد بروز تفرقهدر امت اسلامی هشدار داد که با پاسخ قاطعی از سوی حسین مواجه شد و حسینمعاویه را به خاطر اینکه بهزیاد بن ابیه به خاطر همبستر شدن مادر زیاد با ابوسفیان لقب برادر را داده بود مورد نکوهش قرار داده و به خاطر اعدامحجر بن عدی به معاویه اعتراض نمود و به تهدیدها اعتنایی نکرد. معاویه به اطرافیان ودوستانش از حسین شکایت کرد اما از تهدید بیشتر خود داری نموده و هدیهفرستادنها به حسین را ادامه داد.[۲] در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او در منابع تاریخی ثبت شدهاست. یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگانبنی امیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید بعنوانولی عهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولی عهدبدعتی است در اسلام سرباز زد.[۱] حسین به همراه دیگر فرزندانصحابه مشهور محمد، این عمل را به خاطر اینکه خلاف صلح نامه حسن و خلاف اصلشورای عمر در تعیین خلیفه بود را رد نمود.
دوران خلافت یزید بن معاویه
بیعت نکردن با یزید و حوادث در پی آن
بلافاصله پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰/ ۲۲ آوریل ۶۸۰)[۲] به فرمان یزید،ولید بن عتبه بن ابوسفیان حاکم مدینه، حسین و عبدالله بن زبیر وعبدالله بن عمر[۲] را در ساعت غیر معمول به قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعتبا یزید کند. هر دو میدانستند که معاویه درگذشتهاست و میخواستند بیعت بایزید را رد کنند، اما از جان خود بیم داشتند. عبدالله شبانه به مکه گریخت. حسین به همراه پیروانش به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت و بیعت بایزید را به بهانه اینکه باید در ملاء عام باشد، دو روز به تعویق انداخت وسرانجام در شب به همراه خاندانش به مکه گریخت اما با این وجود از راه فرعینرفت و از راه اصلی به مکه رفت.[۱] در این سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهلعراق با خودش مطمئن نشود، به آنجا نرود. دانشنامه ایرانیکا روایتواقدی در مورد گریختن حسین و عبدالله بن زبیربه همراه همرا رد میکند.[۲] مروان، ولید بن عتبه بن ابوسفیان را به توسل به زور فرا میخواند اما ولیدمایل نبود که با نوه محمد برخورد جدی کند که این مهم باعث عزلش شد. شرایطیکه به خاطر وجود حسین و عبدالله در مکه به وجود آمده بود، یک وضعیت عادینبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله به خاطر این موضوع به حسینحسادت میکرد.[۱] حسین در مکه در خانهعباس بن عبدالمطلب به سر میبرد و چهار ماه آنجا بود.[۲]
دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل
خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثر شیعی بودند مواجه شد. سران شیعیان کوفه در خانهسلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و خدا را به خاطر پایان یافتن حکومت معاویه شکر کرده، وی را خلیفهای نا حق و غصب کننده آن بدون شایستگی نامیده[۲]و شروع به نوشتن نامه و فرستادن قاصد به حسین کرده و اذعان داشتند که دیگرحکومت بنی امیه را تحمل نکرده و بنی امیه را غارت گر اموالفیء و توزیع کننده اموال خدا بین ثروتمندان و کشندهٔ بهترین مسلمانان (اشارهبه کشتار حجر بن عدی و پیروانش) و زنده باقی نگهدارندهٔ بدترین مردماننامیدند.[۱] کوفیان بیان داشتند کهنماز جمعه این هفته را به اقامتنعمان بن بشیر (والی کوفه که از سوی معاویه گماشته شده بود) برگزار نخواهند کرد و اگرحسین راغب به آمدن باشد، نعمان را از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه وسران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با کیسههای فراوان از نامه فرستادند کهدو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰ به مکه رسید.[۲] حسین در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک کرده و بیان داشت کهامام امت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم کرده وخود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را آندید که پسرعمویشمسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی کند.[۱]
حسین با یکی از شیعیانش دربصره به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل پنجگانه مهم در امور مشورتی بصره نامههایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت
خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده واهل بیتش را وصی و وارث خود نمود، اما قریش این حق را که به اهل بیت منحصراً تعلقداشت را از آن خود دانست. اما اهل بیت به خاطر وحدت امت با این امر موافقتنمود. آنانی که حق خلافت را غصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند ودرود خدا بر آنان و اهل بیت محمد باد. قرآن وسنت محمد را به یاد شما امت میآورم. دین خدا نابود شده و بدعتها در دین گسترشیافتهاست. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون خواهم شد.
ویلفرد مادلونگمعتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاههای علی در مورد حق پایمال شده خلافتش و در عین حال ستایش جایگاهابوبکر وعمر است. با این که نامههای حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این نامه از سویابن زیاد باشد تا به وسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت یزید بسنجد و آن شخصنامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ تمامی قاصدانی که از سویحسین به بصره آمده بودند را گردن زده و به بصریان در مورد اقدامات شدیدترهشدار داد.[۲]
مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا مردم را مدیریت نمود.[۱] گفته میشود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت نمودند.[۲] این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و یزید که دیگر اعتمادی بهنعمان بن بشیر انصاری حاکم وقت کوفه نداشت، به جایشعبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را بخواباند[۱]و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند.[۲] وی با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه وارد شد و اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت زده کرد.[۱] وی همچنین سران قبایل کوفه را با ارعاب مطیع خود کرد. پس از اینکه اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید،[۲]مسلم مخفی شده اما سرانجام مکانش لو رفته و در تاریخ (۹ ذی الحجه ۶۰/ ۱۱ سپتامبر ۶۸۰)[۱] پس از آنکه گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملاء عام به پایین انداخته شد. هانی بن عروه رهبر قبیله مراد نیز به خاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب گردید. یزید طی نامهای ابن زیاد را به خاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد وبه وی فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و اگر قصد جنگ داشتند، آنانرا بکشد.[۲] این در حالی بود که وی، نامهای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیت آمیز بودنتبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.[۱]
عزیمت حسین به کوفه
با وجود توصیههای محمد حنفیه، عبدالله بن عمر و اصرارهای پی در پیابن عباس در مکه و حتی توصیههای عبدالله بن زبیر (که جنبه ریاکارانه داشت، زیراعبدالله بسیار تمایل داشت که مکه از وجود رقیبان دیگر حکومت پاک گردد) حسیناز تصمیمش منصرف نشد.[۱] ابن عباس خیانت کوفیان به علی و حسن را به حسین یادآوری مینمود و از حسینالتماس کرد که زنان و کودکان را در این سفر با خود نبرد. حسین ازتوصیههایش تقدیر نمود و بیان داشت که کار خود را به خدا واگذار کردهاست. ویلفرد مادلونگ مینویسد که اکثر روایات حاکی از آنند که عبدالله بن زبیربه حسین اصرار میکرد تا به شیعیانش در کوفه بپیوندد تا عرصه مکه از رقیبیچون حسین پاک گردد. اما روایات دیگری هم هستند که حاکی از میل عبدالله بنزبیر به حمایت از حسین در صورت قیام در مکه هستند.[۲] حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت و در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی حجه ۶۰/ ۱۰ یا ۱۲ سپتامبر ۶۸۰ آماده عزیمت به سمت کوفه گردید[۲]و به جایحج،عمره را در خارج از شهر مکه انجام داد تا بتواند از مهلکه فرار کند. ۵۰ مرد ازخویشاوندان و دوستان حسین (که میتوانستند در صورت نیاز بجنگند) به همراهزنان و کودکان، همراه حسین بودند. مکانهای توقف حسین در مسیر مکه به کوفهدر طبری و بلاذری ذکر شده وولهاوزن تاریخ نگار آلمانی به آنها اشاره کردهاست.[۱] بعد از عزیمت حسین، عبدالله بن جعفر نامهای به همراه دو پسر خود عون و محمد به حسین نوشت و به وی التماس کرد که برگردد.[۲]
پسرعموی حسین عبدالله بن جعفر بهعمرو بن سعید بن عاص نامهای نوشت که از وی خواست که در صورت بازگشت حسین به مکه، ضمانتنامهای برایش بنویسد که جانش تضمین گردد. عمرو بن سعید بن عاص حاکم مکه درپاسخ، عبدالله بن جعفر را با لشکری به سرکردگی برادر خود یحیی به تعقیبشفرستاد. اما وقتی که دو گروه به هم تلاقی کردند، از حسین خواستند کهبرگردد، اما حسین در پاسخ گفت که در عالم رویا پدربزرگش محمد را دیدهاستکه از وی خواسته تا به راهش ادامه دهد و تقدیر را به خدا واگذار کند و درپی آن نزاع خفیفی بین دو گروه صورت گرفت و دو پسر عبدالله بن جعفر (عون ومحمد) به حسین پیوستند و در عاشورا با وی کشته شدند.[۲]
درتنعیم، حسین با کاروانی از یمن کهروناس وحله برای یزید بردند مواجه شد و بیان داشت که این حق را دارد که این کاروان را غارت کند.[۱] وی این کاروان را غارت نموده و به صاحبان شتر کاروان گفت که با وی تا عراقبیایند و در آنجا کرایه کل راه را به آنان بپردازد یا در همین جا به مقدارراهی که آمدهاند، کرایه آنان را بدهد.[۲] حسین در راه با افراد گوناگونی روبرو شد. فرزدق شاعر را دید که به حسین گفت دلهای اهل عراق با تو اما شمشیرهایشان علیهتوست. هر گاه در طی این مسیر از حسین خواسته میشد که از تصمیمش صرف نظرکند میگفت که مقدرات امور به دست خداست و خدا بهترین امر را برای بندگانمیخواهد و خداوند با کسی که بر حق باشد دشمن نخواهد بود. زهیر بن قین بجلی که از حامیان عثمان بود و در سفر بود و در طی سفر خیمهاش را دور ازخیمههای حسین برپا میداشت، در جایی مجبور به برپا داشتن خیمهاش نزدیکخیمههای حسین شد. حسین از وی دعوت نمود تا به گروهش بپیوندد و در خلال ایندیدار زهیر دیدگاهش عوض شد و به حسین پیوست و از بهترین یارانش شد.[۱]
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیرحجاز تا کوفه گماشته بود و به هیچ کس اجازه نمیداد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی دیگر وارد گردد[۱]و رئیس پاسبانهایشحسین بن تمیم را بهقادسیه فرستاد تا تمامی راههای حجاز به عراق را ببندد. حسین توسط بدویانی که از ورود به کوفه منع شده بودند[۲]از این دستور عبیدالله مطلع گردید اما تحت تاثیر قرار نگرفت و به مسیرشادامه داد. در ثعلبیه، از برخی مسافران از خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بنعروه مطلع شد و تصمیم گرفت که برگردد. اما پسران عقیل تصمیم گرفتند کهانتقام خود را از عبیدالله بگیرند یا در این راه کشته شوند. این بود کهحسین از تصمیمش برای بازگشت تغییر عقیده داد.[۱] البته مادلونگ صحت این روایت فوق را مورد تردید میداند[۲]. حسین در زباله دریافت که قاصدشقیس بن مسهر (مشیر) صیداوی (یا برادر رضاعی حسین عبدالله بن یقطر) که به کوفه فرستاده شده بود تا آمدن قریبالوقوع حسین را به کوفیان اطلاع دهد،[۱]مثله شده و با پرتاب شدن از بام قصر کوفه، کشته شدهاست.[۲] حسین با شنیدن این موضوع به حامیانش گفت که با توجه مسائل غم بار پیش آمدهمانند خیانت کوفیان، هر کس مجاز است که از کاروان حسین جدا گردد که تعدادیاز کسانی که در راه به حسین پیوسته بودند از وی جدا شدند اما کسانی که ازحجاز با وی بودند وی را ترک نکردند.[۱]
در منطقه شراف[۲]یا ذوحسم[۱]سوارانی به سرکردگیحر بن یزید تمیمی یربوعی پدیدار شده و از آنجا که هوا گرم بود، حسین دستور داد بهآنان آب داده شود و سپس در آنجا به لشکریان حر انگیزههای حرکتش را اعلامکرد. گفت که
شما امامی نداشتید و من وسیله اتحاد امت شدم. خاندانما از همه کس به امر حکومت شایسته تر است و کسانی که این امر را در اختیاردارند شایستگی اش را نداشته و نا عادلانه حکومت میکنند.[۱] اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت.[۲] اما اگر دیگر مرا نمیخواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت.
اما کوفیان (لشکریان حر) پاسخ ندادند. سپس حسین نماز عصر را به اقامهخودش برپا داشت. بعد از نماز، دوباره سخنانش را به کوفیان یادآوری نموده واز حق خاندان محمد و مستحق بودن این خاندان در امر خلافت سخن گفت و بهنامههایی که کوفیان به وی نوشته بودند، اشاره نمود.[۲] حر که از نامههایی که کوفیان برای حسین فرستاده بودند خبر نداشت، با وجوداینکه حسین دو کیسه که پر از نامههای کوفیان بود را به وی نشان داد،تغییری در تصمیمش حاصل نشد[۱]و اذعان داشت که وی جزو کسانی که نامه به وی نوشتهاند نبوده و تحتالامر ابن زیاد است.[۲] او فرمان داشت که حسین و همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد و بر آنبود که حسین را به این موضوع متقاعد کند. اما وقتی دید که حسین کاروانش رابه حرکت درآورد، دیگر جرات نکرد این موضوع را پی گیری کند.[۱] اما مادلونگ مینویسد که وقتی حسین آماده حرکت شد، حر سد راهش شد و گفت کهاگر حسین فرمانی که ابن زیاد به حر داده را نپذیرد، حر نخواهد گذاشت که بهمدینه یا کوفه برود.[۲] و به حسین پیشنهاد داد که نه به کوفه و نه به مدینه رود، بلکه به یزید یاابن زیاد نامه بنویسد و خودش هم نامهای به ابن زیاد نوشت و منتظر دستور ویماند تا این موضوع بدون خون ریزی حل و فصل شود. اما حسین پیشنهاداتش رانپذیرفت[۱]و به سمت چپ و به طرفعذیب یا قادسیه به راه افتاد[۲]. حر به وی گوش زد کرد که من به خاطر تو این کار را میکنم و اگر جنگی صورتگیرد تو کشته خواهی شد. اما حسین از مرگ نمیترسید و در منطقهای به نامنینوا (از بخشهای سواد کوفه) توقف کرد.[۱] همچنین حر نتوانست مانع از ورود چهار تن از شیعیان کوفه به سپاه حسین گردد.[۲] قاصدی از ابن زیاد به سمت حر آمد و بدون اینکه به حسین سلام کند نامهایبه حر داد که در آن ابن زیاد فرمان داده بود که حسین در هیچ جایی که دسترسیبه آب و دژ مستحکم[۲]داشته باشد، توقف نکند.[۱] عبیدالله با این نامه میخواست که حسین را به جنگ وادارد.[۲] زهیر بن قین به حسین پیشنهاد کرد که به لشکر حر که اندک بودند حمله کند و روستایمستحکم عکر را تصرف کند اما حسین نپذیرفت به این دلیل که نمیخواست آغازکننده جنگ باشد.[۱]
در ۲ محرم، حسین در منطقهکربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روز سوم وضعیت با ورود لشکر ۴۰۰۰ نفره به فرماندهیعمر بن سعد ابی وقاص (که پیشتر از طرف عبیدالله بن زیاد به دستبای ری فرستاده شده بود تا شورشدیلمیان را سرکوب کند) بدتر شد.[۱] عمر بن سعد به عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت[۲]و تلاشهایی بی فرجام برای رهایی از مسئولیت رویارویی با حسین انجام داد. اما ابن زیاد گفت که اگر از این فرمان سرپیچی کند، حکومت ری در کار نخواهدبود. ابن سعد با شنیدن این موضوع، از ابن زیاد اطاعت کرد[۱]به امید اینکه حداقل از جنگ با حسین جلوگیری کند. اول از هر کاری، عمر بنسعد نامهای به حسین فرستاد از قصدش برای آمدن به عراق مطلع گردد.[۲] پیکی به ابن سعد رسید که حاکی از تمایل حسین به عقب نشینی بود[۱]و حسین گفت که به علت نامههای کوفیان به عراق آمده و اگر مردم عراق وی را دیگر نمیخواهند، وی به مدینه باز خواهد گشت.[۱] وقتی ابن سعد موضوع را به ابن زیاد گزارش داد، ابن زیاد اصرار کرد که حسینحتماً باید با یزید بیعت کند و در عین حال آب هنوز از وی منع میشود. عمربن سعد لشکری ۵۰۰ نفره به فرماندهیعمرو بن حجاج زبیدی را بر فرات گماشت. به مدت ۳ روز، حسین و یارانش تنشگی را متحمل شدند. شبانه گروهی ۵۰ نفره[۲]و با شهامت به فرماندهیعباس به سمت فرات یورش بردند اما تنها مقدار کمی مشک آب توانستند بیاورند.[۱]
در عین حال ابن سعد تمایل داشت که با حسین به توافق برسد و مذاکرات شبانه را با حسین شروع کرد.[۱] این مذاکرات، بخش اعظم شب به درازا کشید. گفته میشود که حسین پیشنهاد دادکه دو سپاه دست از جنگ کشیده و با هم به دیدار یزید بروند. اما عمر بن سعداز ترس توبیخ و تنبیه ابن زیاد، این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲] گرچه کسی در این مذاکرات حضور نداشته، اما اکثر راویان نقل میکنند که حسین سه پیشنهاد داد:[۱]
- به مرزها برود و همانند یک سرباز عادی با کفار بجنگد.
- با یزید بیعت کند و به وی بپیوندد.
- به جایی که از قبل آمده بود، بازگردد.
البته عقبه بن سمعان، غلام رباب (همسر حسین) که از بازماندگان لشکر حسیندر واقعه کربلا بود، شدیداً این روایت را رد میکند. او گواهی میدهد کهحسین هیچگاه پیشنهادی نداد و فقط سرزمین کربلا را ترک کرد و به جایی رفت تاتکلیف کار جنگ مشخص گردد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که این روایت پیشنهاداز سوی حسین که تسلیم یزید شود با دیدگاههای مذهبی اش تناقض دارد واحتمالاً منابع اولیه قصد دارند که مسئولیت کشته شدن حسین را به گردن ابنزیاد بیندازند نه یزید.[۲]
ابن زیاد موافق شرایط فعلی بود. اما در این زمان،شمر بن ذی الجوشن (از هواداران سابق علی که برای وی در صفین جنگیده بود.) به ابن زیادپیشنهادی شیطانی داد. او اصرار داشت که ابن زیاد باید حسین را مجبور بهتسلیم کند. چون حسین به قلمرو حکومتی ابن زیاد وارد شده بود[۱]و اگر با حسین مصالحه کند، نشان دهندهٔ ضعف ابن زیاد و قدرت حسین است. ابن زیاد با شنیدن سخنان شمر، رایش تغییر کرد.[۲] شمر حامل پیغامی برای ابن سعد بود که ابن زیاد به عمر بن سعد فرمان داد کهاگر حسین تسلیم نشود، به وی حمله کند یا عمر بن سعد فرمان لشکریان را بهشمر وا گذارد. شمر همچنین به این پیغام این را اضافه کرد که پیکر حسین بعداز کشته شدن لگد کوب شود. چون وی یاغی و شورشی است. ابن سعد با شنیدن سخنانشمر وی را مورد لعنت و دشنام قرار داد و گفت که تمام تلاشهایش برای پایانداده مساله به صورت صلح آمیز را بی اثر کردهاست. ابن سعد میدانست که حسینبه خاطر روحیه خاصش تسلیم نخواهد شد.[۱] ابن زیاد فرمان داده بود که اگر عمر بن سعد این فرمان را نپذیرد، شمراجرای آن را برعهده گیرد. اما عمر بن سعد اجازه نداد و خودش مسئولیت انجامشرا بر عهده گرفت.[۲]
غروب روز ۹ محرم، ابن سعد با سپاهیانش به سمت خیمههای حسین رفت، حسینکه به شمشیرش تکیه داده بود و چرت میزد. او در عالم رویا محمد پدربزرگش رادید که به حسین گفت به زودی به وی ملحق میشود. زینب به حسین گفت که لشکر ابن سعد آمدهاست. حسین برادرش عباس را فرستاد ازمقصودشان مطلع شود. در این حین، با شنیدن شرط جدید ابن سعد، دو سپاه بهیکدیگر ناسزا و دشنام دادند. حسین که از موضوع مطلع شده بود، آن شب را مهلتخواست و به خویشاوندان و حامیانش خطابهای راند که علی بن حسین بعدها آنرا روایت کرد.[۱]
من خدا را ستایش میکنم که ما را به پیامبری محمدمفتخر نمود و قرآن و دین را به ما تعلیم نمود. من یارانی بهتر از یاران خودو خاندانی مخلصتر از خاندان خود نمیشناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکرمیکنم که فردا کشته خواهیم شد. من از شما میخواهم که بروید و اصراری بهماندنتان ندارم. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.
اما یارانش نپذیرفتند و به بیعتشان وفادار ماندند. زینب از شدت ناامیدی غش کرد و بیهوش شد. اما حسین وی را تسکین داد. حسین آمادهجنگ شد. خیمهها را به هم نزدیک کرد و با طناب آنها را به هم بست. تپهایاز چوب و نی گرادگرد خیمهها درست کرد تا در موقع لزوم با آتش زدنشان مانعاز ورود دشمن به نزدیکی آنها گردد. حسین و یارانش تمامی آن شب را به نماز ومناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.[۱]
واقعه کربلا
نوشتار اصلی: نبرد کربلا
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را بهحبیب بن مظاهر، سمت راست را بهزهیر بن قین و قلب را بهعباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمهها، هیزم جمع آوری کنند وهیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده کرده بود رفت وخود را معطر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود راشست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا باخداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین رامحافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشتخوانده بود و جایگاه خانوادهاش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکرکنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکهپیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تااجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تامینباشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسیندر پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. حسین از اسبپیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکهجنگ فرار نخواهد کرد.[۱] حر بن یزید بن ریاحی تحت تاثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت بهحسین سرزنش کرد که البته تاثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حردر میدان نبرد کشته شد. حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانشکشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمیجنگید.[۲]
زهیر بن قیناز مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها بادشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. بال راست سپاه کوفه به فرماندهیعمرو بن حجاج حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور دادکه لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی کنند. بال راست سپاه کوفه به رهبریشمر بن ذی الجوشن حمله و محاصرهای بی نتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیاده نظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربیع که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیاده نظام ابنزیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجاماین کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سوارانلشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیش روی داشته باشند و ابن سعددستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها راخلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین که در خیمهها خوابیده بودند باآنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتشبزنند. قبلاً حسین دستور داده بود که دور تا دور خیمهها آتش زده شود تااز ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسینپیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنشنمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[۱] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.[۲]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورتنماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشانبرای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد علیاکبر پسر حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسرانعقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی شده واز عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش ضاربقاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگد مالشد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالیکه بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت میفرستاد. حسین جسم بی جانقاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۱]
جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامدهاست. تنها به این اشارهشده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود، از عباس خواست تا بهفرات رفته و آب بیاورد. عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و ازخداوند درخواست کرد که لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به ویمیشوند را از تشنگی بمیراند و دعایش مستجاب گردید. عباس از ناحیهدهان وفک ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد وبه آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمدهبود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجودداشته باشد کهشیخ مفید به آنها اشاره کرده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانهفرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده وشجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.[۱]
در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرات نمیکرد به سوی حسین دست دراز کند. تا اینکهمالک بن نسیر کندی ضربتی به سر حسین زد و کلاهخودش از خون سرش پر گردید. حسین کلاه خودش راعوض نموده و سرش را با عمامه بست. مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود. امااین سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگیمیکرد. بخش حزن انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی رابر زانوانش قرار داده بود. بر طبقیعقوبی،این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کفدستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستارگردید.[۱]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنهادرگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آماده جنگ شد. باید توجه داشت کهحسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد. پسری خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی میگفتند کهبه خیمهها برگردد، گوش نمیکرد. عاقبت دست این پسر بر اثر ضربت شمشیر قطعشد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت میداد و سعی در تسکین دردپسر داشت. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیانابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رهاشود، چندین جامه درخشان مرغوب پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آنلباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد ظاهرگردید و زینب به او گفت: حسین دارد کشته میشود و تو تنها تماشا میکنی. ابن سعد اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت. حسین شجاعانه میجنگید ویعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که دهها تن را کشت. اما برخی منابعدیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستندحسین را در جا بکشند.[۱] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۲] سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد. بهخولی بن یزید اصبحی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. از همین رو،سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.[۱]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو بهغارت آوردند. لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، کفشها و روپوش یمانیاش همگیغارت گردیدند. همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. زین العابدین علی بن حسین که بیمار بود در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد. اما ابنسعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. صفوف عزاداران حسین بهخاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجینشدهاست. ۷۲ تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبقمحسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر وبریر بن خضیر ۳۰نفر،نافع ۱۲یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۱]
حوداث بعد از جنگ کربلا
۱۰نفر داوطلب شدند که بر بدن پر زخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتکحرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد،اسدیان روستایالقاظریه بدن حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه ودمشق برده شد. لارا وسیا وگلییری در دانشنامه اسلام بر این باور است که ابنزیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوببه دندانهای حسین به وی اهانت میکرد اما یزید بر طبق اکثر روایات بااحترام با سر حسین برخورد نموده و به خاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین،ابن زیاد را با نام پسر سمیه یاد کرد تا وی را تحقیر کرده باشد. یزید اذعانمیداشت که اگر حسین از وی تبعیت کرده بود او را عفو مینمود. زنان وکودکان هاشمی به کوفه و دمشق برده شدند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آناننمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی دادهشد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برایحسین و کشتگان گریه و زاری نموده و یزید برای جبران مالهایی که از زنانهاشمی در کربلا دزیده شده بود به آنها اموالی داد. علی بن حسین که به خاطراینکه هنوز به بلوغ نرسیده بود، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت باوی رفتار نموده و چند روز پس از آن به همراه زنان هاشمی و محافظان مورداعتماد به مدینه بازگشت.[۱]
روایات در منابع اولیه عموماً گرایش به انداختن مسئولیت قتل حسین بهگردن ابن زیاد و مبرا کردن یزید دارند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودنابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش در باره لگدمال کردن جسد حسین توسطاسبها هویدا میشود و این کینه شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطابکردن زیاد بن ابیه (پدر ابن زیاد) از سوی معاویه نشات میگیرد. ویلفردمادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است چرا که وی میدانست کهحسین حتی اگر موقتاً تسلیم گردد باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید به شمارمیآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما به عنوان خلیفه مسلماناننمیتوانست این میل را بروز دهد و وی که از کینه شدید ابن زیاد به حسینآگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارششود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش بر میگردد. یزید در نامه خودشدیداً به ابن زیاد توصیه میکند کهمسلم بن عقیل را اعدام کند و ابن زیاد هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها درملاء عام مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت که ابن زیاد ازاین کار وی خشمگین گردید و از دستور یزید مبنی بر حمله بهعبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۲]
کشته شدگان و باقیماندگان از بنی هاشم در واقعه کربلا
کل کشته شدگان از طرف حسین، ۷۰ یا ۷۲ تن بودند که حداقل ۲۰ تن از آنانهاشمیان از نسلابوطالب بودند. علی اکبر اولین کشته از بنی هاشم بود که یزید خلیفه وقت، پسر دایی مادرش میشد کهبه همین علت برای وی امان نامه آورده شد اما وی تبار پدری اش و ارتباطش بهمحمد را والاتر میداشت و این امان را نپذیرفت. ویلفرد مادلونگ معتقد است که عبدالله فرزند کوچک حسین در حالی که بر روی زانوانش بود تیرخورد و مادلونگ بر خلاف منابع دیگر، در نوزاد بودن این بچه تردید دارد. ۶برادر پدری حسین در این جنگ کشته شدند که ۴ تن از آنان فرزندانامالبنین دختر حظام از قبیلهبنی کلب بودند. برادر زادهامالبنین به نامعبدالله بن ابی محل بن حظام برای این ۴ برادر حسین امان نامهای از سوی ابن زیاد آورد که ردش کردند. سه پسر از حسن، سه پسر ازعبدالله بن جعفر و نیز سه پسر و سه نوه ازعقیل بن ابی طالب در این واقعه کشته شدند. ابن سعد از میان دیگر کشتگان بنی هاشم، یک پسر از نسلابولهب و یک پسر از نسلابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نام میبرد. ابن سعد از میان باقیماندگان که به اسارت گرفته شدند، دو پسراز حسن، یک پسر از عبدالله بن جعفر و یک پسر از عقیل به همراه ۵ زن را ناممیبرد. ابوالفرج اصفهانی مینویسد سه پسر از حسن باقیماندند که در میان آنانحسن بن حسن به شدت زخمی گردید. علی بن حسین بیمار بود و نمیتوانست بجنگد.[۲]
همسران و فرزندان حسین
اولین ازدواج حسین بارباب دختر امراء القیس بود. امراء القیس در زمانعمر بن خطاب به مدینه آمد و از طرف عمر به رهبری قبایل قضاعه که به اسلام گرویدهبودند، انتخاب گردید. علی مساله ازدواج پسرانش با دختران امراء را مطرح کردو وی قبول کرد که سه تن از دخترانش را به ازدواج حسنین در بیاورد. اما همحسنین و هم آن سه دختر در آن زمان بسیار کم سن و سال بودند و به نظرنمیرسد در همان موقع ازدواجی صورت گرفته باشد. حتی ممکن است که حسن بادختری که برایش برگزیده شده بود ازدواج نکرده باشد. حسین با رباب ازدواجکرد و اقوام امراء در اواخر خلافت علی گه گاه برای میانجیگری و قضاوت پیشعلی میآمدند. رباب همسر محبوب حسین بود و با وجود اینکه رباب سالها برایحسین فرزندی نیاورده بود، احتمالاً پس از مرگ علی،سکینه (در برخی منابع آمنه، امینه و...) را به دنیا آورد. ابوالفرج اصفهانی درکتاب اغانی از سکینه روایت میکند که حسن، حسین را به خاطر علاقه زیادش بهرباب سرزنش مینمود، اما حسین در پاسخ سه بیت شعر در اثبات علاقه به ربابخواند. رباب فرزند پسری به نام عبدالله برای حسین به دنیا آورد که درخردسالی در کربلا کشته شد و احتمالاً حسین به خاطر این فرزند کنیه اباعبدالله را دارد. برخی منابع شیعی در سالهای بعد، این فرزند راعلی اصغر نامیدهاند که دانشنامه ایرانیکا این مطلب را بی اساس میداند. بعد ازکشته شدن حسین، گفته میشود که رباب یک سال بر مزار حسین بود و عزادار بود واز ازدواج امنتاع میکرد. حسین با زن دیگری به نام سلافه از قبیله بنیقضاعه نیز ازدواج کرد که جزئیات این ازدواج در دسترس نیست و از وی صاحبفرزندی به نام جعفر شد که در زمان حیات حسین و در خردسالی درگذشت.[۲]
حسین دو پسر به نام علی داشت که از آن دو، علی زین العابدین امام چهارمشیعیان، از حادثه کربلا جان سالم به در برد و احتمالاً وی از دیگر پسر بهنام علی بزرگتر بود و در زمان واقعه کربلا، ۲۳ ساله بود. بنا براین باید درزمان خلافت علی به دنیا آمده باشد. مادر وی کنیزی از ناحیهسند است که بعد از کشته شدن حسین با یکی از غلامان حسین ازدواج کرد و پسری به نامعبدالله بن زبید را برای وی آورد. فرزندان عبدالله درینبع زندگی میکردند. منابع اولیه سنی، با نام علی اصغر از زین العابدین و علیدوم را با نام علی اکبر یاد میکنند، اما شیخ مفید و دیگر نویسندگان شیعیعکس این مطلب را صحیح میدانند. علی دوم، در سن ۱۹ سالگی در کربلا کشته شد. مادر ویلیلا دختر مرٞه بن عروه ثقفی ومیمونه بن ابی سفیان (خواهر معاویه) است. این ازدواج احتمالاً باید بعد از صلح حسن با معاویهصورت گرفته باشد و نمیتوانسته در زمان علی بوده باشد. دانشنامه ایرانیکامعتقد است حسین نام این فرزند را نیز علی گذاشت چرا که وی به خاطر والابودن نسب عربی مادرش از زین العابدین که از کنیزی زاده شده بود، برتربودهاست. معاویه در سخنی علی اکبر را بهترین شخص برای خلافت معرفی نمود بهاین دلیل که به اعتقاد معاویه وی، شجاعت بنی هاشم، بخشندگی بنی امیه وغرور ثقفیان را یکجا جمع کرده بود.[۲]
بعد از مرگ حسن، حسین با ام اسحاق دختر طلحه (صحابی مشهور محمد) ازدواجکرد و صاحب دختری به نام فاطمه از وی شد. دانشنامه ایرانیکا مینویسد که برخلاف برخی گزارشها، فاطمه باید از سکینه کوچکتر باشد. در زمان کشته شدنحسین، فاطمه به نامزدی پسر حسن بن علی (حسن بن حسن) درآمده بود.[۲]
دیدگاهها دربارهٔ حسین و انگیزهٔ قیام کربلا
دیدگاه دانشنامه ایرانیکا
انگیزه عاملین اصلی واقعه کربلا اغلب مورد بحث بودهاست ولی این مساله واضح است که حسین را نمیتوان به عنوان یک شخصشورشی در نظر گرفت که جان خود و خانوادهاش را به خاطر آرزوهای شخصی خود به خطرانداختهاست. او به عهدی که با معاویه بسته بود وفادار ماند گرچه از روشحکومت وی ناراضی بود. او با یزید بیعت نکرد چرا که بر خلاف مفادصلحنامه معاویه با حسن به عنوان جانشین معاویه انتخاب شده بود. با این حال او به طور فعالانه به دنبالشهادت نبود. او هنگامی که معلوم شده بود از پشتیبانی کوفیان برخوردار نیست پیشنهاد نمود که از عراق خارج شود. اینعبید الله ابن زیاد بود که مذبوحانه سعی در تحریک حسین به شروع جنگ مینمود.[۲]
تصمیم اولیه او مبنی بر پاسخ مثبت به دعوت شیعیان کوفه با وجود هشدارهای فراوانی که دریافت نموده بود به علاوهرویای صادقه ازپیامبر اسلام بازتاب دهنده یک باور راسخ مذهبی در حسین بر انجام یک مأموریت بدون توجهبه عواقب آن است. به مانند پدرش، او کاملاً بر این باور بود که خاندانپیامبر به طور الهی برای رهبری جامعهای که محمد تاسیس کرده بود برگزیدهشدهاند و این یک حق غیر مشروط بوده و او میبایست به دنبال رهبری اینجامعه باشد.[۲]
دیدگاه دانشنامه بریتانیکا
بر طبق دانشنامهبریتانیکا: «حسن و حسین به خلافت معاویه، نخستین خلیفه اموی تن در دادند و در ازای آناز او مستمری گرفتند اما حسین با خلافت جانشین او، یزید، مخالفت کرد. حسینسپس توسط مردم کوفه که اکثریت آن شیعه بودند دعوت شد تا شورش ایشان راعلیهبنی امیه رهبری کند. حسین به همراه گروه کوچکی از خویشاوند و رهروانش به سوی کوفه رفت. گفته میشود که او در راهفرزدق شاعر را ملاقات کرد و در این دیدار به او گفته شد که قلب مردم عراق با اواست اما شمشیرشان با بنی امیهاست. حکمران عراق به پشتیبانی از خلیفه چهارهزار مرد را به دستگیری او فرستاد و آنها در ساحل رود فرات راه را بر حسینبستند (اکتبر ۶۸۰ میلادی)؛ حسین تسلیم را نپذیرفت و محافظانش کشته شدند وسر خودش به دمشق فرستاده شد. مسلمانان شیعه روزده محرم (سالروز جنگ حسین در تقویم مسلمانان) را بزرگداشت میگیرند. خونخواهی حسینو سوگواری برای او موجب تضعیف بنی امیه و پدید آمدن یک جنبش قدرتمند شیعهشد. جزییات زندگی حسین به گونه افسانه وار و اغراق آمیز حول شهادت او شکلمیگیرد. اما اقدام نهایی اش نشان از تاثیرات ایدئولوژیک دارد تا نظامی راشکل دهد که اسلام حقیقی را در برابر حکومت به عقیدهٔ او نا عادلانهٔاموی مینشاند.»
آرامگاه
نوشتار اصلی: حرم حسین بن علی
روایات متعددی در مورد مکان دفن سر حسین وجود دارد. در کنارپدرش علی در نجف، خارج از کوفه اما نه در کنار علی، در کربلا به همراه بدن کاملش، دربقیع، در مکان نامعلومی در دمشق، دررقه سوریه، درقاهره که توسط فاطمیان به آنجا برده شده در مسجدی به ناممحسن الامین که از نام حسین برگرفته شده دفن گردیده.